امروز با اینکه وسط هفتس اما به خاطر عید غدیر تعطیله .من که اعلام کردم نمیام هیچ جااانه حوصله دارم نع اعصاب دیدار با افراد ژزاب فامیل از صبح زود بیدارم نشستم پای پایان نامم خوب هم پیش رفتم امااا نمیدونم چرا یهو دپ شدم تصمیم گرفتم مقاله هایی رو بخونم که موضوعش رو دوست دارم بلکه حالم عوض شهنهار هم سیب زمینی سرخ کرده دارم خوشمزه خطرناک :( اما خدا وکیلی حال خوب کنه حتی اگه ضرر داشته باشه :)
بعدا نوشت : خب من نهارمو خوردم حالم خییییلی بهتره نشستم پای درس دو تا مقاله دان کردم که الان میخونمشون بعدم تا بعد از ظهر برم حموم و اینطوری حال خوبمو تکمیل کنم حس میکنم با قبولی تو دانشگاه روند و مسیر زندگیم عوض شده .و دارم میشم سوفی سابق .ازین بابت واقعا از درون حس شادی دارم .البته اگه مامانم همین الانم که داره گیر سه پیچ میده که بریم دیدن خواهرش بذاره من یه نفس راحت بکشم به چه زبونی بگم من تمایلی به دیدن هیییچ کدومشون ندارم.حالم تازه خوب شده بود ها
چی بگم آخه.
کی از این وضعیت میام بیرون.
خب الان که دارم براتون می نویسم ساعت حدود یازده و نیمه شبهدارم مقاله می خونمخیلی سخته اما دوس دارم موضوعشو امشب میخوام بیدار بمونم به یاد قدیما شمع روشن می کنم بعدم عود حیف که قهوه ندارم چایی که هست اصلا یادم نبود :)
کلا شب که میاد حال من عااالیه پس برم بساط شب زنده داری رو آماده کنم.
درباره این سایت